لفور، دیروز، امروز و فردا!
بدون اغراق مي توان گفت كه در بين دهستان های کشور دهستان لفور زيباترين طبيعت را دارد از يكسو يله داده به آبهاي نيلگون سد
البرز از سويي نشسته بر دامان طبیعت سر سبز و با طراوت جنگل پرتاس و ترز در دامنه البرز و پای قله راز آلود و زيبای وسو! دوره قاجاریه
و پهلوی دوره غريبي بود و جنگ جهانی اول و دوم، با تمام مساعي مشروطه طلبان هرج و مرج كشور را فرا گرفت. اوايل
سلطنت محمدرضاه شاه تمام جنگل لفور در اشغال روس ها بود. بيداد بود بيداد..حتي ساری مركز ایالت طبرستان نيز در امان
نبود. مردم بسیاری از روستاهاي از ترس به خود مي لرزيدند. مردم اغلب نقاط شب ها پشت در خانه ها تير چوبي مي گذاشتند.
كلون دروازه حياط ها بزرگتر و قطورتر مي شد و تير چوبي كلفتي را پشت دروازه حمايل مي كردند. در اطاقها رير نور كله (اجاق) در
فضايي وهم آلود مادر بزرگها زانوي غم به بغل قصه هاي رازآلود از كساني كه مورد ستم واقع شدند ميگفتند. هر صدايي در نيمه
شب بذر وحشت را مي پراكند. اما در لفور خبري نبود لفوری های دلير که هراز چند گاهی در کمین اجنبی ها می نشستند و
خواب راحت را بر آنها حرام می نمودند و بدین ترتیب اشغالگران در مناطق جنگلی بیشتر حضور داشتند و جرات ورود به روستاها
را نداشتند.
ادامه مطلب